امید زندگانی من
آن قدر بزرگ است
آن قدر بخشنده است
که نمی توانم تصور کنم
آشفته حال می شوم
اگر نتوانم قطره ای از محبتش را جبران کنم
زندگی زیباست
ولی با این همه زیبایی اش
باز هم مشکلی کوچک پدیدار می شود
که تنها با دست او باز می شود
پدر و مادری دارم
که نظیرآن ها در جهان وجود ندارد
خواهر و برادری دارم
که در کنار آن ها شادم
خانه ای دارم
گر چه کوچک
ولی سقفی محکم در بالای سر من است
و در برابر باد و طوفان مقاوم است
دوستانی دارم
که به یادم هستند
معلم هایی دارم دلسوز
که در تدریس علم زندگانی
لحظه ای دریغ نمی کنند
و پند هایی می دهند
که گاه در زندگی به کار بندم
چرا سرزنده و شاداب نباشم
در حالی که صبح
با دست نوازش مادرم از خواب برمیخیزم
و نانی رامی خورم
که با زحمت بی پایان پدرم
بر سر سفره دارم
بوی گل به مشامم میرسد
که آفریدگارم در طبیعت پرورانده
صدای پرندگان را می شنوم
وبه این می اندیشم
چه خدایی دارم
که همه ی زیبایی ها از ان اوست
وچه زیبا افریده
کوه وجنگل
دشت و صحرا
اب و دریا
آن قدر زیاد
که دلیلیست برای بودنم
خوشحالم که در این دنیایم
آرزویم این است
در این دنیای بزرگ
تا هستم وشادم
شکر گذارت باشم